شناسه خبر: ۱۶۳۶۷۳
لینک کوتاه کپی شد

سرنوشت سیاه زنی که ۳ بار شوهر کرد | کتک خوردن از هوو به خاطر یک بسته پفک

زن جوانی با مراجعه به پلیس برای شکایت از هوویش به مددکار اجتماعی گفت: احساس می‌کنم سرنوشت سیاهی دارم!

سرنوشت سیاه زنی که ۳ بار شوهر کرد | کتک خوردن از هوو به خاطر یک بسته پفک

 زن ۳۲ ساله‌ای که برای شکایت از هوویش به خاطر توهین و کتک‌کاری به مرکز انتظامی مراجعه کرده بود، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی طبرسی شمالی مشهد گفت: در یک خانواده پرجمعیت به دنیا آمدم و روزگار سختی را گذراندم. پدرم با آنکه اعتیاد داشت مردی بسیار مهربان و خوش‌قلب بود تا اینکه ۱۸ سال قبل به دلیل سکته قلبی از دنیا رفت.

زمانی که در کلاس دوم راهنمایی تحصیل می‌کردم، عاشق پسرعمه‌ام شدم و نام دیدارهای هوس‌آلود پنهانی‌مان را عشق گذاشتم. بالاخره با هم ازدواج کردیم و در دوران نامزدی باردار شدم، اما این زندگی دوامی نداشت چراکه شوهرم در همان دورانی که مدعی بود عاشق من شده است، با دختر دیگری از بستگان نیز ارتباط داشت و به او هم علاقه‌مند بود.

شوهرم بعد از ازدواج مدام سراغ آن دختر می‌رفت و هیچ حس عاطفی به من نداشت. این بود که به خواست خانواده‌ام سرپرستی فرزندم را به او دادم و طلاق گرفتم. این در حالی بود که بعد از مرگ پدرم، زندگی دیگر اعضای خانواده‌ام نیز دچار مشکلاتی شده بود. مادرم در یکی از شهرهای شمالی کشور ازدواج کرد.

من هم در این شرایط به خانه مادرم بازگشتم و در یک آرایشگاه مشغول کار شدم. آنجا بود که با سعید ارتباط برقرار کردم. او مدعی بود عاشق من شده است و می‌تواند مرا خوشبخت کند. من هم به او دل بستم و با هم ازدواج کردیم. با آنکه ۸ سال در کنار هم بودیم، ولی او هم ۲ بار ازدواج کرد و سرم هوو آورد. اختلافاتمان به خاطر دیر آمدن‌هایش به خانه شروع شد و می‌گفت هیچ علاقه‌ای به من ندارد و تنها به خاطر هوس‌های دوران جوانی عاشقم شده است.

خلاصه از او هم جدا شدم و به روستای محل زندگی‌مان در مشهد بازگشتم. چند ماه بعد با پیامک‌های عاشقانه یکی از بستگانم روبه‌رو شدم که متأهل بود. ابتدا بی‌محلی کردم، ولی او یک روز مرا در روستا دید و ملتمسانه از من خواست با او ازدواج کنم. می گفت من بعد از ازدواج چند بار زنانی را به عقد موقت خودم درآورده‌ام تا فرزندان زیادی داشته باشم. با اینکه مادرم به هیچ وجه راضی به این ازدواج نبود، من باز هم اشتباه کردم و پنهانی به عقد حشمت درآمدم.

یک سال گذشت و من که نمی‌توانستم پنهانی بودن این زندگی را تحمل کنم، به شوهرم گفتم باید ماجرای ازدواجمان را آشکار کنی. اما او به‌شدت مرا کتک زد تا حدی که اورژانس آمد و مرا به بیمارستان شهید هاشمی‌نژاد بردند و نیروهای انتظامی ماجرای کتک‌کاری را صورت‌جلسه کردند.

خلاصه ۴ سال در حالی با وحشت و اضطراب زندگی کردم که دیگر او نیز اهمیتی به من نمی‌داد. حالا یک پسر هم از حشمت داشتم. او با آنکه وضع مالی بدی ندارد، حتی برای خرید پوشک فرزندم نیز مرا اذیت می‌کرد.

درگیری من با هوویم هم سر یک بسته پفک شروع شد. او با پیامک‌های توهین‌آمیز مرا آزار می‌داد. من هم با آنکه به تماس‌هایش پاسخ نمی‌دادم، ولی بالاخره به تنگ آمدم و درگیری ما به کتک‌کاری کشید. حالا نمی‌خواهم باز هم طلاق بگیرم و این فرزندم نیز در زمان زنده بودن پدرش طعم یتیمی و طلاق را بچشد. احساس می‌کنم سرنوشت سیاهی دارم!

با دستور سرگرد احمد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) اقدامات قانونی و کارشناسی برای حل مشکلات این زن جوان در دایره اجتماعی کلانتری آغاز شد.

 

منبع: همشهری آنلاین

ارسال نظر