الف

از قمار بازی تا ازدواج سوم مردی که تا پای چوبه دار رفت


15 آذر 1400 - 21:59
e569bbe442
زن میان‌سال به مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: بعد از آنکه به خاطر قماربازی‌های شوهرم با حالت قهر به خانه پدرم رفتم او با زن دیگری در این مدت ازدواج کرد و بعد هم سومین زنش را گرفت اما سوء‌ظن رهایش نمی‌کرد تا اینکه در یک درگیری فامیلی دست به جنایت زد.

به گزارش مشهد فوری، زن میان‌سال به مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: بعد از آنکه به خاطر قماربازی‌های شوهرم با حالت قهر به خانه پدرم رفتم او با زن دیگری در این مدت ازدواج کرد و بعد هم سومین زنش را گرفت اما سوء‌ظن رهایش نمی‌کرد تا اینکه در یک درگیری فامیلی دست به جنایت زد.

زن 54 ساله با بیان اینکه 40 سال روزهای وحشتناکی را گذراندم اما دیگر طاقت این همه تهمت‌های ناروا و سوء‌ظن های همسرم را ندارم درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در یکی از روستاهای مرزی خراسان رضوی و در خانواده‌ای پرجمعیت به دنیا آمدم.

این زن افزود: پدرم باغدار بود و مادرم نیز با خیاطی برای اهالی روستا به امرار معاش خانواده کمک می‌کرد اما متاسفانه پدرم مردی قمارباز بود و همه درآمدش را در قماربازی از دست می‌داد.

وی ادامه داد: کودک خردسالی بودم که به مشهد مهاجرت کردیم و در حاشیه شهر ساکن شدیم. در این مدت نیز پدرم قماربازی را رها کرد تا بیشتر به خانواده‌اش برسد. خلاصه 14ساله بودم که جوان 19ساله‌ای به خواستگاری‌ام آمد.

زن میان‌سال افزود: "اصغر" پسر خواربارفروش محله بود و نزد پدرش کار می‌کرد خیلی زود مراسم عقدکنان ما برگزار شد و سه ماه بعد نیز زندگی مشترک‌مان را در منزل پدر شوهرم آغاز کردیم. در طول 5 سال صاحب 2 دختر شدم و زندگی خوبی داشتیم تا اینکه همسرم به کمک پدرش منزل کوچکی خرید و ما زندگی مستقل خودمان را ادامه دادیم.

وی ادامه داد: اما در حالی که پسرم را باردار بودم هر روز برخی لوازم منزل گم می‌شد. زمانی که از همسرم سوال می‌کردم مدعی می‌شد لوازم منزل را به بعضی از دوستان نیازمندش داده است.

زن میان‌سال گفت: شب‌ها نیز تا دیروقت در بیرون از منزل به سر می‌برد. ابتدا فکر می‌کردم همسرم معتاد شده است اما طولی نکشید که دریافتم اصغر نیز مانند پدرم قماربازی می‌کند. کار به جایی رسید که نه تنها لوازم برقی بلکه فرش خانه را نیز در قماربازی از دست داد. آن قدر کتکم زد که بین مهره‌های کمرم فاصله افتاد و مدام سردرد بودم.

وی گفت: از سوی دیگر نیز بسیار بدبین شده بود و تهمت‌های بسیار ناروایی به من می‌زد. اطرافیانم اعتقاد داشتند بدبینی‌های اصغر به خاطر قماربازی‌هایش است به همین دلیل با حالت قهر به منزل پدرم رفتم تا طلاق بگیرم، اما پدرم با تاکید بر اینکه فرد قمارباز هیچ گاه سربه راه نمی‌شود از من خواست فرزندانم را رها کنم و خودم را نجات بدهم.

زن میان‌سال افزود: اما من نمی توانستم از بچه‌هایم بگذرم و آن‌ها را فراموش کنم. در همین مدت متوجه شدم که اصغر زن دیگری را به عقد خودش درآورده است من هم که دیگر جایی در خانه پدرم نداشتم به خاطر فرزندانم دوباره به خانه‌ام بازگشتم ولی اصغر مرا مجبور کرد تا با همسر دومش در زیر یک سقف زندگی کنم.

وی گفت: بعد از این ماجرا او یک بار دیگر نیز ازدواج کرد و سومین زنش را گرفت ولی حدود 15سال بعد از این ماجرا و درحالی که از همسر دومش دختر 14 ساله‌ای داشت با 2 همسر دیگرش به خاطر بدبینی و سوء ظن درگیر شد که آن‌ها هم نتوانستند بداخلاقی های اصغر را تحمل کنند و به ناچار از او طلاق گرفتند ولی من با همه این روزهای تلخ در حالی زندگی با اصغر را ادامه می‌دادم که دختر 14ساله هوویم نیز کنار من زندگی می‌کرد با این حال همسرم هیچ گاه دست از سوء ظن‌هایش برنداشت.

این زن ادامه داد: تا اینکه یک روز به بهانه اینکه پسر یکی از نزدیکانش به سوسن (دختر هوویم) نظر سوء دارد با پدر آن پسر نوجوان به مشاجره پرداخت و طی درگیری فامیلی او را با ضربه چاقو به قتل رساند که خبر آن نیز در روزنامه خراسان چاپ شد.

وی گفت: خلاصه پنج سال بعد از این ماجرا خانواده مقتول به خاطر نسبت فامیلی از خونخواهی پسرشان گذشتند و اصغر از زندان آزاد شد. مدتی که او در زندان به انتظار اعدام نشسته بود من با خیاطی که حرفه آن را از مادرم آموخته بودم مخارج زندگی‌ام را تامین می‌کردم تا دست نیاز به سوی کسی دراز نکنم.

این زن افزود: در عین حال بعد از آزادی همسرم نیز به خیاطی ادامه دادم تا او شغل مناسبی پیدا کند. اما اکنون باز هم همسرم تهمت‌های زشتی را به من نسبت می‌دهد و ادعا می‌کند با مردی که از او پارچه می‌خرم ارتباط نامشروع دارم با آن که در طول 40 سال گذشته با همه ناملایمات و مشکلات زندگی کنار آمدم و سکوت کردم اما دیگر نمی‌توانم با این بدبینی و تهمت‌های ناروایی کنار بیایم که او را یک بار تا پای چوبه دار برده است.

رسیدگی کارشناسی به این پرونده با صدور دستوری از سوی سرگرد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) توسط مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.

زن میان‌سال به مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: بعد از آنکه به خاطر قماربازی‌های شوهرم با حالت قهر به خانه پدرم رفتم او با زن دیگری در این مدت ازدواج کرد و بعد هم سومین زنش را گرفت اما سوء‌ظن رهایش نمی‌کرد تا اینکه در یک درگیری فامیلی دست به جنایت زد.

پایگاه خبری مشهد فوری (mashhadfori.com)

e569bbe442
15 آذر 1400 - 21:59

به گزارش مشهد فوری، زن میان‌سال به مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: بعد از آنکه به خاطر قماربازی‌های شوهرم با حالت قهر به خانه پدرم رفتم او با زن دیگری در این مدت ازدواج کرد و بعد هم سومین زنش را گرفت اما سوء‌ظن رهایش نمی‌کرد تا اینکه در یک درگیری فامیلی دست به جنایت زد.

زن 54 ساله با بیان اینکه 40 سال روزهای وحشتناکی را گذراندم اما دیگر طاقت این همه تهمت‌های ناروا و سوء‌ظن های همسرم را ندارم درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در یکی از روستاهای مرزی خراسان رضوی و در خانواده‌ای پرجمعیت به دنیا آمدم.

این زن افزود: پدرم باغدار بود و مادرم نیز با خیاطی برای اهالی روستا به امرار معاش خانواده کمک می‌کرد اما متاسفانه پدرم مردی قمارباز بود و همه درآمدش را در قماربازی از دست می‌داد.

وی ادامه داد: کودک خردسالی بودم که به مشهد مهاجرت کردیم و در حاشیه شهر ساکن شدیم. در این مدت نیز پدرم قماربازی را رها کرد تا بیشتر به خانواده‌اش برسد. خلاصه 14ساله بودم که جوان 19ساله‌ای به خواستگاری‌ام آمد.

زن میان‌سال افزود: "اصغر" پسر خواربارفروش محله بود و نزد پدرش کار می‌کرد خیلی زود مراسم عقدکنان ما برگزار شد و سه ماه بعد نیز زندگی مشترک‌مان را در منزل پدر شوهرم آغاز کردیم. در طول 5 سال صاحب 2 دختر شدم و زندگی خوبی داشتیم تا اینکه همسرم به کمک پدرش منزل کوچکی خرید و ما زندگی مستقل خودمان را ادامه دادیم.

وی ادامه داد: اما در حالی که پسرم را باردار بودم هر روز برخی لوازم منزل گم می‌شد. زمانی که از همسرم سوال می‌کردم مدعی می‌شد لوازم منزل را به بعضی از دوستان نیازمندش داده است.

زن میان‌سال گفت: شب‌ها نیز تا دیروقت در بیرون از منزل به سر می‌برد. ابتدا فکر می‌کردم همسرم معتاد شده است اما طولی نکشید که دریافتم اصغر نیز مانند پدرم قماربازی می‌کند. کار به جایی رسید که نه تنها لوازم برقی بلکه فرش خانه را نیز در قماربازی از دست داد. آن قدر کتکم زد که بین مهره‌های کمرم فاصله افتاد و مدام سردرد بودم.

وی گفت: از سوی دیگر نیز بسیار بدبین شده بود و تهمت‌های بسیار ناروایی به من می‌زد. اطرافیانم اعتقاد داشتند بدبینی‌های اصغر به خاطر قماربازی‌هایش است به همین دلیل با حالت قهر به منزل پدرم رفتم تا طلاق بگیرم، اما پدرم با تاکید بر اینکه فرد قمارباز هیچ گاه سربه راه نمی‌شود از من خواست فرزندانم را رها کنم و خودم را نجات بدهم.

زن میان‌سال افزود: اما من نمی توانستم از بچه‌هایم بگذرم و آن‌ها را فراموش کنم. در همین مدت متوجه شدم که اصغر زن دیگری را به عقد خودش درآورده است من هم که دیگر جایی در خانه پدرم نداشتم به خاطر فرزندانم دوباره به خانه‌ام بازگشتم ولی اصغر مرا مجبور کرد تا با همسر دومش در زیر یک سقف زندگی کنم.

وی گفت: بعد از این ماجرا او یک بار دیگر نیز ازدواج کرد و سومین زنش را گرفت ولی حدود 15سال بعد از این ماجرا و درحالی که از همسر دومش دختر 14 ساله‌ای داشت با 2 همسر دیگرش به خاطر بدبینی و سوء ظن درگیر شد که آن‌ها هم نتوانستند بداخلاقی های اصغر را تحمل کنند و به ناچار از او طلاق گرفتند ولی من با همه این روزهای تلخ در حالی زندگی با اصغر را ادامه می‌دادم که دختر 14ساله هوویم نیز کنار من زندگی می‌کرد با این حال همسرم هیچ گاه دست از سوء ظن‌هایش برنداشت.

این زن ادامه داد: تا اینکه یک روز به بهانه اینکه پسر یکی از نزدیکانش به سوسن (دختر هوویم) نظر سوء دارد با پدر آن پسر نوجوان به مشاجره پرداخت و طی درگیری فامیلی او را با ضربه چاقو به قتل رساند که خبر آن نیز در روزنامه خراسان چاپ شد.

وی گفت: خلاصه پنج سال بعد از این ماجرا خانواده مقتول به خاطر نسبت فامیلی از خونخواهی پسرشان گذشتند و اصغر از زندان آزاد شد. مدتی که او در زندان به انتظار اعدام نشسته بود من با خیاطی که حرفه آن را از مادرم آموخته بودم مخارج زندگی‌ام را تامین می‌کردم تا دست نیاز به سوی کسی دراز نکنم.

این زن افزود: در عین حال بعد از آزادی همسرم نیز به خیاطی ادامه دادم تا او شغل مناسبی پیدا کند. اما اکنون باز هم همسرم تهمت‌های زشتی را به من نسبت می‌دهد و ادعا می‌کند با مردی که از او پارچه می‌خرم ارتباط نامشروع دارم با آن که در طول 40 سال گذشته با همه ناملایمات و مشکلات زندگی کنار آمدم و سکوت کردم اما دیگر نمی‌توانم با این بدبینی و تهمت‌های ناروایی کنار بیایم که او را یک بار تا پای چوبه دار برده است.

رسیدگی کارشناسی به این پرونده با صدور دستوری از سوی سرگرد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) توسط مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.

منبع: روزنامه خراسان

345

نظرات
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما پس از تایید توسط مدیر سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت و افترا باشند منتشر نخواهند شد.
  • پیام هایی که غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشند منتشر نخواهد شد.

اخبار ایران و جهان